1 پیش جانان گر بمیرم تا سزاواری مراست زانکه شیوه دوستی جز دوستان مردن خطاست
2 یار را باید که خون ریزد به پیش دوستان تابزیر چشم بیند یار کین یار مراست
3 غیر هرگز نیست باهُو در جهان جمله که اوست این حقیقت راس را جز دوستان فهم کراست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خود پرستی را ندانی ای پسر هان ز کس صوفی تو نشنیدی مگر
2 سر آن را بر تو واضح میکنم زود باش از من شنو نیکو نگر
1 مبتلا در عشق گشتم، صبر ما یاران کجاست سخت بیماریست در جان مرهم جانان کجاست
2 من ز سوز هجر او خون گریه کردم روز و شب طاقت دوری ندارم، شاه غمخواران کجاست
1 صوفی بصدق دل نشوی تاصفا کجاست این راه باصفاست ولی جز جفا کجاست
2 مقصود از جفاست خلاصی ز ما و من جز ما و من خلاص شُدن راه صفا کجاست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به