تا به تیغ ستم اندر از ابراهیم شاهدی دده غزل 30

ابراهیم شاهدی دده

آثار ابراهیم شاهدی دده

ابراهیم شاهدی دده

تا به تیغ ستم اندر دل من چاک انداخت

1 تا به تیغ ستم اندر دل من چاک انداخت آه سوزنده من شعله در افلاک انداخت

2 هر خدنگی که بزد بر دل پر درد مرا کشته سرو روان سایه براین چاک انداخت

3 مکشم از جگر خسته من پیکان را کز سر ناز از آن غمزه بی باک انداخت

4 خانه مردم چشمم همگی ویران شد بس که غم سیل در آن خانه غمناک انداخت

5 شاهدی عقل و خرد را همگی درهم کرد آتش عشق تو چون شعله در ادراک انداخت

عکس نوشته
کامنت
comment