-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا بشوید نهاد ما ز وسخ گشت گرمابه ساز از دوزخ
2 تا چه بخشند در جهان دگر کشتگان ترا چمن برزخ
3 وه که از کشتزار امیدم بهره مور نیز برد ملخ
4 دلم اجزای ناله را مدفن درت اشخاص بقعه را مسلخ
5 از دل آرم، بساط من آتش از تو گویم، برات من بر یخ
6 هوس ما و دانه از یک دست نفس ما و دام از یک نخ
7 برگ در خورد همت فلکست به شکایت چه می زنیم زنخ؟
8 مور چون ساز میزبانی کرد به سلیمان رسید پای ملخ
9 با تو شد همسخن پیام گزار چه شکیبم به ارزش پاسخ
10 در سخن کار بر قیاس مکن ترش گردد ترش نه تلخ تلخ
11 قاصد من به راه مرده و من همچنان در شماره فرسخ
12 مرگ غالب دلت به درد آورد خویش را کشت و هرزه کشت آوخ