- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا بکی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر
2 زینهمه خواری که بینی زافتاب و خاک و باد چیست مزدت جز نکوهش یا عتاب ای رنجبر
3 از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی چند میترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر
4 جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز وندران خون دست و پائی کن خضاب ای رنجبر
5 دیو آز و خودپرستی را بگیر و حبس کن تا شود چهر حقیقت بی حجاب ای رنجبر
6 حاکم شرعی که بهر رشوه فتوی میدهد کی دهد عرض فقیران را جواب ای رنجبر
7 آنکه خود را پاک میداند ز هر آلودگی میکند مردار خواری چون غراب ای رنجبر
8 گر که اطفال تو بی شامند شبها باک نیست خواجه تیهو میکند هر شب کباب ای رنجبر
9 گر چراغت را نبخشیدهاست گردون روشنی غم مخور، میتابد امشب ماهتاب ای رنجبر
10 در خور دانش امیرانند و فرزندانشان تو چه خواهی فهم کردن از کتاب ای رنجبر
11 مردم آنانند کز حکم و سیاست آگهند کارگر کارش غم است و اضطراب ای رنجبر
12 هر که پوشد جامهٔ نیکو بزرگ و لایق اوست رو تو صدها وصله داری بر ثیاب ای رنجبر
13 جامهات شوخ است و رویت تیره رنگ از گرد و خاک از تو میبایست کردن اجتناب ای رنجبر
14 هر چه بنویسند حکام اندرین محضر رواست کس نخواهد خواستن زیشان حساب ای رنجبر