تا برده سیه کاری زلف تو از سحاب اصفهانی غزل 263

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

تا برده سیه کاری زلف تو زراهم

1 تا برده سیه کاری زلف تو زراهم پیداست که چون میگذرد روز سیاهم

2 دردا که بمردم به شب هجر و کنون هست از درد فراق تو بتر شرم گناهم

3 نه جرأت دیدار و نه یارای نگاهی گیرم که دهد کس به سر کوی تو راهم

4 از ابر چه فیضی رسد از برق چه آفت بر من که در این باغ نروئیده گیاهم؟

5 صد ناوک دلدوز به ترکش ز چه دارد ترکی که به خاک افگند از نیم نگاهم؟

6 خوانند (سحابم) ولی ار فیض من این است ای وای بر آن تشنه که آید به پناهم

عکس نوشته
کامنت
comment