1 تا روی تو قبلهام شد ای جان جهان نز کعبه خبر دارم و نز قبلهٔ نشان
2 با روی تو رو به قبله کردن نتوان کاین قبلهٔ قالبست و آن قبلهٔ جان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم من این نقاش جادو را نمیدانم نمیدانم
2 مرا گوید مرو هر سو تو استادی بیا این سو که من آن سوی بیسو را نمیدانم نمیدانم
1 عاشق روی جان فزای توییم رحمتی کن که در هوای توییم
2 تو به رخسار آفتابی و مه ما همه ذره در هوای توییم
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به