-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا پریشان به رُخ آن زلف سمن ساست تو را جمع اسباب پریشانی دلهاست تو را
2 دست بردی به رخ از شرم و حریفان گفتند که تو مو سائی و عزم ید بیضاست تو را
3 همچو ترسا بچگان عود و صلیب افکندی یا حمایل زد و سو زلف چلیپاست تو را
4 قبلهٔ خلق بود گوشهٔ ابروی تو زان کعبه و میکده و دیر و کلیساست تو را
5 سرو را به تو چه نسبت، مه نو را چه نشان قامتی مُعتدل و طلعت زیباست تو را
6 سر کوی تو بود محشر خونین کفنان خود به بام آی اگر میل تماشاست تو را
7 بتولاّت صبوحی به دو عالم زده پای با چنین دوست بگو از چه تبرّاست تو را