1 گرفتار صورت چو گردد چنان خلافی به صورت نماید عیان
2 ز صورت گذر کن تو معنی طلب که یابی تو در ملک معنی طرب
3 هیولی یکی و به صورت هزار یکی را به صورت هزارش شمار
4 ز خلق خدا نیک آگاه شو بیا همدم نعمتاللّه شو
1 گر در این بحر آشنا یابی عین ما را به عین ما یابی
2 دردمندی اگر دوا جوئی درد می نوش تا شفا یابی
1 مرا گفت یاری که ای یار ما اگر یار مائی بکش بار ما
2 برو مایه و سود دکان بمان گرت هست سودای بازار ما
1 عاشقی دریادلی از ما طلب آن چنان گوهر در این دریا طلب
2 نقد گنج کنت کنزا را بجو از همه اسما مسمی را طلب