1 به طوفان اشکی به غوغای آهی به غارت دهم محشری از نگاهی
2 ز دام عدم می کند رم نگاهم چها می کند چشم او از نگاهی
3 به حق تمنا به جان تماشا ندارم گناهی ندارم گناهی
4 چو دستی گریبان تقصیر گیرد من و دامن خجلت عذرخواهی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چو شمع سوختگی تر کند دماغ مرا نگاه گرم دهد روشنی چراغ مرا
2 بهار تشنه خونم شود اگر داند که آب تیغ تو سرسبز کرده باغ مرا
1 گردیده خوان نعمت وجه معاش ما خجلت کشد زخود دل کاهل تلاش ما
2 الفت شراب تلخ و محبت بساط عیش باغ و بهار ما دل آیینه پاش ما
1 از مهر تو سینه ها اثرها وز داغ تو دیده ها نظرها
2 پرواز فنا چه بی نشان است در سینه نهفته بال و پرها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **