1 به طوفان اشکی به غوغای آهی به غارت دهم محشری از نگاهی
2 ز دام عدم می کند رم نگاهم چها می کند چشم او از نگاهی
3 به حق تمنا به جان تماشا ندارم گناهی ندارم گناهی
4 چو دستی گریبان تقصیر گیرد من و دامن خجلت عذرخواهی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آیینه خرد حسن ز بازار دل ما سوگند خورد عشق به دیدار دل ما
2 آنها که دل از گل،ستم از رحم ندانند حیف است که باشند هوادار دل ما
1 شد شیشه خانه باغ دل از جان سخت ما جز سنگ فتنه یار نیارد درخت ما
2 بیگانه الفتیم چه دنیا چه آخرت در خانه وجود و عدم نیست رخت ما
1 جنون نمی کند از خویشتن جدا ما را چه احتیاج به یاران آشنا ما را
2 اگر چه ساده خیالیم ساده لوح نه ایم کدام وعده چه دل دیده ای کجا ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به