- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش جایی روم که خود نبرم راه سوی خویش
2 چون من بخوی کس نیم و کس بخوی من آن خوبتر که خوی کنم هم بخوی خویش
3 خوش حالتی که در طلبت گم شوم ز خود چندانکه تا ابد نکنم جستجوی خویش
4 بیرنگم آنچنان که درین بوستان چو گل آگه نمی شود دلم از رنگ و بوی خویش
5 روشندلان چو آینه از غایت صفا بینند روی خلق و نبینند روی خویش
6 تا شد کمند زلف تو پیوند جان من صید دلم رمید ز هر تار موی خویش
7 رندیست دل شکسته فغانی خاکسار بر سنگ امتحان زده صد ره سبوی خویش