به محفلی‌که دل آیینهٔ رضاطلبی‌ست از بیدل دهلوی غزل 709

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

به محفلی‌که دل آیینهٔ رضاطلبی‌ست

1 به محفلی‌که دل آیینهٔ رضاطلبی‌ست نفس درازی اظهار پای بی‌ادبی‌ست

2 خروش العطش ما نتیجهٔ طلب است وگرنه وادی الفت سراب تشنه لبی‌ست

3 میی ز خم نکشیدیم عذر حوصله چند تنک شرابی ما جرم شیشهٔ حلبی‌ست

4 کسی‌که بخت سیه سایه برسرش افکند اگر به صبح زند غوطه آه نیم شبی‌ست

5 اسیربخت سیه پیکری‌که من دارم به هرصفت‌که دهم عرضه آه نیم شبی‌ست

6 به عالمی‌که نگاه تو نشئه توفان است زخویش رفتن ما موج بادهٔ عنبی‌ست

7 خیال محمل تهمت به دوش سرمه مبند رم غزال تو وحشت غبار بی‌سببی‌ست

8 دلت مقابل و آنگاه عرض یکتایی ثبوت وحدت آیینه خانه بوالعجبی‌ست

9 عروج وهم ازین بیشتر چه می‌باشد که مرده‌ایم و نفس غرهٔ سحر لقبی‌ست

10 نه‌ای حریف مذلت دل از هوس پرداز که آبروعرق شرم آرزوطلبی‌ست

11 دلیل جوش هوسهاست الفت دنیا عجوز اگر خوشت آید ز علت‌عزبی‌ست

12 به درس دل عجمی دانشم چه چاره‌کنم که مدعا ز نفس تا بیان شود عربی‌ست

13 ز دور باش غرورتغافلش بیدل من و دلی‌که امیدش خروش زیرلبی‌ست

عکس نوشته
کامنت
comment