1 تیرت چو ره نشان پران گیرد هر بار نشان زخم پیکان گیرد
2 از حیرت آن قدرت بخت اندازی مردم لب خود بخش به دندان گیرد
1 این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست آرزو بخش دل اندوهگین من کجاست
2 جانم از غم بر لب آمد، آه از این غم، چون کنم باعث خوشحالی جان غمین من کجاست
1 بسته بر فتراک و میپرسد که صیاد تو کیست تیغ خون آلود خود دارد که جلاد تو کیست
2 ساختی کارم به یک پرسش که در کارت که بود سخت پرکاری نمیدانم که استاد تو کیست
1 به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دارد از آن مژگان قتال اینقدر یاری طمع دارد
2 نهادست از نکویانش بسی غمهای ناخورده ازین خونخوار مردم هر که غمخواری طمع دارد