1 تیرت چو ره نشان پران گیرد هر بار نشان زخم پیکان گیرد
2 از حیرت آن قدرت بخت اندازی مردم لب خود بخش به دندان گیرد
1 آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
2 شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
1 عاشقِ یکرنگ را یارِ وفادار هست بندهٔ شایسته نیست ورنه خریدار هست
2 میرسدت ای پسر بر همهکس ناز کن حسن و جمالِ تو را نازِ تو در کار هست
1 در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است بر حذر باش در این راه که سر در خطر است
2 پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است