- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است رازهای سینه را خاشاک طوفان کرده است
2 دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است
3 زاهد از حسن جهان آرای جانان می کند آنقدر ذوقی که دیوار گلستان کرده است
4 منت باران بکشت آرزویش می نهد غمزه ات گر خسته ایرا تیرباران کرده است
5 می شود اول ستمگر کشته بیداد خویش سیل دایم بر سر خود خانه ویران کرده است
6 در گلستان وفا، بلبل بگل هرگز نکرد آن نظربازی که چشمم با مغیلان کرده است
7 ربط سرها ماند با زانوی غم دیگر سپهر هرکجا دیده است پیوندی پریشان کرده است
8 زلف هندوی ترا از دلبری خط توبه داد کافری را کافر دیگر مسلمان کرده است
9 فکر پرواز گلستان دارد اندرسر کلیم ساز راه گلشن کشمیر سامان کرده است