1 سه علامت ظاهر آمد در بخیل با تو گویم یاد گیرش ای خلیل
2 اولا از سایلان ترسان بود وز بلای جوع هم لرزان بود
3 چون رسد در ره بخویش و آشنا بگذرد چون باد و گوید مرحبا
4 نبود از مالش کسی را فایده کم رسد با کس ز خوانش مایده
1 بعدجوی از نفس سگ گر قرب جان میبایدت ترک کن این چاه و زندان گر جهان میبایدت
2 باز عرشی گر سر جبریل داری پر برآر ورنه در گلخن نشین گر استخوان میبایدت
1 چه شاهدی است که با ماست در میان امشب که روشن است ز رویش همه جهان امشب
2 نه شمع راست شعاعی، نه ماه را تابی نه زهره راست فروغی در آسمان امشب
1 این چه سوداست کز تو در سر ماست وین چه غوغاست کز تو در بر ماست
2 از تو در ما فتاده شور و شری این همه شور و شر نه در خور ماست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند