-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر چند نیست بیسبب از غمگریستن باید ز شرم دیدهٔ بی نم گریستن
2 تاکی به رنگ طفل مزاجان روزگار بر بیش شاد بودن و بر کم گریستن
3 عیش و غم تو تابع رسم است، ورنه چیست در عید خنده و به محرم گریستن
4 آنجاکه صبح گریهٔ شادیست شبنمش آموختهست خندهٔ ما هم گریستن
5 سامان گریه هم به کف گریه دادن است یعنی به چشم اشک چو شبنم گریستن
6 در عرصهٔ وفا عرق شرم همت است از زخم تازه در پی مرهم گریستن
7 زین دشت اگر خیال نگاهت گذر کند در دیدهٔ غزال شود رم گریستن
8 شاید گلی ز عالم دیدار بشکفد تا چشم دارم آینه خواهم گریستن
9 یک ذره زین بساط ندارد سراغ امن باید چو ابر بر همه عالم گریستن
10 بیدل اگر چه نیست جهان جای خنده لیک نتوان به پیش مردم بیغم گریستن