-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنان که وصل یار همی آرزو کنند باید که خویش را بگدازند و او کنند
2 وقتست کز روانی می ساقیان بزم پیمانه را حباب لب آب جو کنند
3 می نالی از نیی که به ناخن شکسته اند این وای ناخنی به دلت گر فرو کنند
4 دیوانه وجه رشته ندارد مگر همان تاری کشد ز جیب که چاکی رفو کنند
5 خون هزار ساده به گردن گرفته اند آنان که گفته اند نکویان نکو کنند
6 لب تشنه جوی آب شمارد سراب را می زیبد ار به هستی اشیا غلو کنند
7 از بس به شوق روی تو مست ست نوبهار بوی می آید ار دهن غنچه بو کنند
8 پیمانه را به ماتم صهبا نشاندن ست ای وای گر ز خاک وجودم سبو کنند
9 آلوده ریا نتوان بود غالبا پاکست خرقه ای که به می شستشو کنند