آنان که وصل یار همی آرزو از غالب دهلوی غزل 171

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

آنان که وصل یار همی آرزو کنند

1 آنان که وصل یار همی آرزو کنند باید که خویش را بگدازند و او کنند

2 وقتست کز روانی می ساقیان بزم پیمانه را حباب لب آب جو کنند

3 می نالی از نیی که به ناخن شکسته اند این وای ناخنی به دلت گر فرو کنند

4 دیوانه وجه رشته ندارد مگر همان تاری کشد ز جیب که چاکی رفو کنند

5 خون هزار ساده به گردن گرفته اند آنان که گفته اند نکویان نکو کنند

6 لب تشنه جوی آب شمارد سراب را می زیبد ار به هستی اشیا غلو کنند

7 از بس به شوق روی تو مست ست نوبهار بوی می آید ار دهن غنچه بو کنند

8 پیمانه را به ماتم صهبا نشاندن ست ای وای گر ز خاک وجودم سبو کنند

9 آلوده ریا نتوان بود غالبا پاکست خرقه ای که به می شستشو کنند

عکس نوشته
کامنت
comment