1 کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
2 تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
3 شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی به دور لاله به کف برنهاده به، زیغال
1 مرغ دیدی که بچه زو ببرند؟ چاو چاوان درست چونانست
2 باز چون بر گرفت پرده ز روی کروه دندان و پشت چوگانست
1 ... ...
2 رخسارهٔ او پرده عشاق درید با آن که نهفته دارد اندر پرده
1 سر سرو قدش شد باژگونه دو تا شد پشت او همچون درونه
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار