1 آن خوشه های رز نگر آویخته سیاه گویی همی شبه به زمرد در اوژنند
2 وان بانگ چَزد بشنو ، از باغ نیمروز همچون سفال نو که به آبش فرو زنند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کفت گویی که کان گوهرستی کزو دایم کنی گوهر فشانی
2 چو جانت از جود و رادی کرد یزدان تو بیجان زنده بودن کی توانی ؟
1 می تند گرد سرای و در تو غُنده کنون باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان
1 تیز بودیم و کند گونه شدیم راست بودیم و باشگونه شدیم
2 سرو بودیم چندگاه بلند گوژ گشتیم و چون درونه شدیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به