1 آن خوشه های رز نگر آویخته سیاه گویی همی شبه به زمرد در اوژنند
2 وان بانگ چَزد بشنو ، از باغ نیمروز همچون سفال نو که به آبش فرو زنند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بیمارم از نهیب عقب رنجه درد ِ دلم گرفته و تبْ باده
2 بهتر شوم چو پیر به نام من تعویذکی نویسد آزاده
1 هول تاختن و کینه آختنْش مرا همی گداخته همچون کناغ و تافته تن
1 می تند گرد سرای و در تو غُنده کنون باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به