- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این گُره را که نام کردی خویش هریکی گزدمند با صد نیش
2 سرگران همچو پای در خوابند پردهدر همچو تیز درآبند
3 از ره مرگ و جسک ماده و نر آرزومند مرگ یکدیگر
4 از جفا زشت گوی یگدگرند وز حسد عیب جوی یکدگرند
5 اهل علّت نه خویش یکدگرند همچومهتاب خیش یکدگرند
6 در ضیاع و عقار خویشان را بشناسی چو گرگ میشان را
7 گرچه ایشان اقاربند همه در اقارب عقاربند همه
8 نیک گفت این سخن حکیم عرب نبود خویش اهل ناز و طرب
9 این مثل را نگر نداری سست که اقارب عقاربند دُرست
10 خویش نزدیک همچو ریش بُوَد بیش کاویش رنج بیش بُوَد
11 همه لرزنده در عنا و عذاب چون زر و سیم سفله بر سیماب
12 آشکارا چو گربه بر سرِ خوان زیر برتر چو موش در انبان