1 این هیولا عجوزهای عجب است چادری بر سر است و میگردد
2 هر زمان صورت دگر گیرد شده صورت پرست و میگردد
3 دم به دم شوهری کند وانگه در پی دیگر است و میگردد
4 اعتمادی بر او نباید کرد زانکه شخصی غر است و میگردد
1 هرچه مقصود تو است آن گردد هرچه گوئی چنین چنان گردد
2 آفتاب ار چه شب نهان گردد روز روشن چو شد عیان گردد
1 به حمدالله که من امروز از بند بلا جستم به دام عشق افتادم ز دست عقل وارستم
2 چنان حیران ساقیم که جام از می نمیدانم چنان مستم که از مستی نمی دانم که من مستم
1 عین ما جو و در این بحر به جز ما مطلب غرق دریا شو و جز ما تو ز دریا مطلب
2 ما حبابیم زده خیمهای از باد بر آب به از این در دو سراخانه و مأوا مطلب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به