- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این عشق جمله عاقل و بیدار میکشد بی تیغ میبرد سر و بیدار میکشد
2 مهمان او شدیم که مهمان همیخورد یار کسی شدیم که او یار میکشد
3 چون یوسفی بدید چو گرگان همیدرد چون مؤمنی بدید چو کفار میکشد
4 ما دل نهادهایم که دلداریی کند یا گر کشد به رحم و به هنجار میکشد
5 نی نی که کشته را دم او جان همیدهد گر چه به غمزه عاشق بسیار میکشد
6 هل تا کشد تو را نه که آب حیات اوست تلخی مکن که دوست عسل وار میکشد
7 همت بلند دار که آن عشق همتی شاهان برگزیده و احرار میکشد
8 ما چون شبیم ظل زمین و وی آفتاب شب را به تیغ صبح گهردار میکشد
9 زنگی شب ببرد چو طرار عقل ما شحنه صبوح آمد و طرار میکشد
10 شب شرق تا به غرب گرفته سپاه زنگ رومی روزشان به یکی بار میکشد
11 حاصل مرا چو بلبل مستی ز گلشنیست چون بلبلم جدایی گلزار میکشد