1 این نامه که راحت دل ریش آورد سرمایه آبروی درویش آورد
2 در هر بن مو دمید جانی یعنی سامان نثار خویش با خویش آورد
1 گل را به جرم عربده رنگ و بو گرفت راه سخن به عاشق آزرم جو گرفت
2 لطف خدای ذوق نشاطش نمی دهد کافر دلی که با ستم دوست خو گرفت
1 به گیتی شد عیان از شیوه عجز اضطرار ما ز پشت دست ما باشد قماش روی کار ما
2 به بیم افگنده می را چاره رنج خمار ما قدح بر خویش می لرزد ز دست رعشه دار ما
1 لعل تو خسته اثر التماس کیست؟ بخت من از تو شکوه گزار سپاس کیست؟
2 گیرم ز داغ عشق تو طرفی نبست دل اینم نه بس بود که جگر روشناس کیست؟