- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این سخن نقل است زاسکندر که گفت هرچه گیری معتدل باید گرفت
2 در میان رو نه بعز و نه بذل زانکه جزویست اعتدال از عقل کل
3 نه بنزدیک آی و نه میباش دور در وسط رو تا بود خیر الامور
4 چون رسن رامعتدل افتاد تاب گر بود صد رشته گردد یک طناب
5 ور دهی تابش ز اندازه بدر بگسلد پیوند او از یکدگر
6 تو زخشک و تر نداری در جهان جز سخن سرد و دل گرم این زمان
7 گرچه مردی سرد گوئی گرم دل جهد کن تا بو که گردی معتدل
8 گر همی خواهی که گیرد کار نور معتدل میباش در خیرالامور
9 کار چون بیش آید از قدر عقول گر همه فضلی است پیش آرد فضول
10 طعمهٔ کان پاکبازان را دهند هرگز آن کی نونیازان را دهند