1 این ساغر ما که عین آب است جامی ز شراب و پر شراب است
1 در راه خدا بسی دویدیم تا باز به خدمتش رسیدیم
2 در هر برجی چو شاهبازی پرواز کنان روان پریدیم
1 دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن دست دل در دامن آل عبا باید زدن
2 نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن
1 در دو عالم چون یکی دارندهٔ اشیا بود هر یکی در ذات آن یکتای بی همتا بود
2 جنبش دریا اگر چه موج خوانندش ولی در حقیقت موج دریا عین آن دریا بود