- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این سخن نقلست در قوت القلوب زان بزرگ پای دین پاک از عیوب
2 گفت هر روز ازملایک عالمی سوخته گردد ز نور حق همی
3 ز ابتداتا انتهای روزگار چند دانی نسل آدم را شمار
4 راست هم چندان بهر روزی ملک از سماک انگشت گردد تا سمک
5 میبسوزند این همه روحانیان پس دگر میآید آنگه در میان
6 ای عجب هر روز چندین سوخته خیل دیگر خویشتن بر دوخته
7 چون ملایک حاضر و جمع آمدند سر بسر پروانهٔ شمع آمدند
8 این همه هر روز میسوزند پاک دیگران در آرزوی آن هلاک
9 تاملک کردند آدم را سجود عشقشان یک ذره آمد در وجود
10 ره بحق چون جان آدم یافتند تا ابد در خدمتش بشتافتند