- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این سیرین گفت جانم در جسد بر کسی هرگز نبرد الحق حسد
2 زانکه نیست از دو برون حال ای اخی یا بهشتیست این کس ویا دوزخی
3 گر بهشتیست او پس آن چندان کمال کو بخواهد یافت آنگه بی زوال
4 آن همه او راست دنیاش اندکی کی حسد باشد براندک بی شکی
5 آن همه چون خواهدش آمد بدست من حسد ورزم ازین اندک که هست
6 ور ز اهل دوزخست این مبتلا آنچه او را هست در پیش از بلا
7 کی روا باشد حسد بردن برو نوحه باید یا دعا کردن برو
8 چون ترا از گردهٔ نانست زیست آخرت چندین حسد از بهر چیست
9 چون ترا هر روز یک گرده تمام گردهٔ چون حاصل آمد والسلام