1 سوم موبد چنان زد داستانی که با گرگی گله راند شبانی
2 رباید گوسفندی گرگ خونخوار در آویزد شبان با او به پیکار
3 کشد گرگ از یکی سو تا تواند ز دیگر سو شبان تا وارهاند
4 چو گرگ افزون بود در چارهسازی شبان را کرد باید خرقه بازی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 در آن مدت که من در بسته بودم سخن با آسمان پیوسته بودم
2 گهی برج کواکب میبریدم گهی ستر ملایک میدریدم
1 چنین گفت آن سخن پرداز شبخیز کزان آمد خلل در کار پرویز
2 که از شبها شبی روشن چو مهتاب جمال مصطفی را دید در خواب
1 یکی شب از شب نوروز خوشتر چه شب کز روز عید اندوهکشتر
2 سماع خرگهی در خرگه شاه ندیمی چند موزونطبع و دلخواه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **