کلفت زخاطرم دل بیدار از اسیر شهرستانی غزل 516

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

کلفت زخاطرم دل بیدار می برد

1 کلفت زخاطرم دل بیدار می برد زنگ از دلم پیاله سرشار می برد

2 بی گریه دست و پای تو موجی است در سراب بیهوده عرض کوشش بسیار می برد

3 ناصح ز منع باده اگر نوش می کند دیوانه را به دیدن خمار می برد

4 آواره گل ز آبله خون نچیده است پایی که ره به کوچه زنار می برد

5 نازکدلان برای شگون می خرند اسیر مفت دلی که حیرتش از کار می برد

عکس نوشته
کامنت
comment