1 قسمت کردند ماه و خور بی کم و بیش بر خود الم شهنشه عدل اندیش
2 برداشت بمنت مه نو ضعفش را خورشید پسندید تبش بر تن خویش
1 آزادگی ز منت احسان رمیدنست قطع امید دست طلب را بریدنست
2 بحریست زندگی که نهنگش حوادثست تن کشتی است و مرگ بساحل رسیدنست
1 سر ببستان چو دهد جلوه یغمائی را اول از سرو کند جامه رعنائی را
2 پای سعیم شده از خار رهت پوشیده چاره زین به نتوان کرد تهی پائی را
1 جا نیابی اگر ایدل گله بیجا چیست تو که پروانه بزمی هوس اینها چیست
2 سازگار همه طبع ار نبود، عیبی نیست پنبه را آرزوی همدمی مینا چیست