مکن سرگشته آن دل را که دست از سعدی شیرازی غزل 536

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی

1 مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی به زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی

2 قلم بر بی‌دلان گفتی نخواهم راند و هم راندی جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی

3 بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی سگم خواندی و خشنودم جزاک الله کرم کردی

4 چه لطف است این که فرمودی مگر سبق اللسان بودت چه حرف است این که آوردی مگر سهوالقلم کردی

5 عنایت با من اولیتر که تأدیب جفا دیدم گل افشان بر سر من کن که خارم در قدم کردی

6 غنیمت دان اگر روزی به شادی دررسی ای دل پس از چندین تحمل‌ها که زیر بار غم کردی

7 شب غم‌های سعدی را مگر هنگام روز آمد که تاریک و ضعیفش چون چراغ صبحدم کردی

عکس نوشته
کامنت
comment