- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
2 نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی چه غم اوفتادهای را که تواند احتیالی
3 همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
4 چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
5 به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
6 غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
7 سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
8 چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی
9 که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد به طپانچهای و بربط برهد به گوشمالی
10 دگر آفتاب رویت منمای آسمان را که قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی
11 خط مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی قلم غبار میرفت و فرو چکید خالی
12 تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد گنه است برگرفتن نظر از چنین جمالی