- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با سر زلف تو صعبست مسلمان بودن با رخت خود نتوان بسته ایمان بودن
2 من چو اندر سر گیسوی تو بستم دل خویش پس مرا چاره نباشد زپریشان بودن
3 گل چو اندام تو می خواست که باشد بنگر کآرزو میکند او را همه تن جان بودن
4 غرقه بحر فراق توام (و)تشنه وصل وینچنین تا بابد بهر تو بتوان بودن
5 کز پی دانه در همچو صدف می شاید غرق دریا شدن و تشنه باران بودن
6 بگدایی درت فخر کنم درهر کوی من که عار آیدم ازخسرو و سلطان بودن
7 گرچه با آتش سودای تو باید چون شمع هر شب از سوز دل سوخته گریان بودن
8 روز با درد تو از غیر تو مرگی دگرست دل بیمار مرا طالب درمان بودن
9 بی رخ لیلی اگر کوه گرفتم چه عجب من خوکرده چو مجنون ببیابان بودن
10 عشق میدان و درو هست قدم جان بازی با چنین پای توان بر سر میدان بودن؟
11 سیف فرغانی از خود برو ار مرد رهی تا بخود باشی نتوانی از ایشان بودن