1 شب مست ز خانقه برونم بردند تا دیر به نعل واژگونم بردند
2 گفتند به سوی دوست از کعبه درای وز راه خرابات درونم بردند
1 دایم به رهت در دو چشمم بازست صد تحفه ام از نیاز پااندازست
2 پیش آی و به مهر دانه عشوه بریز پر تیز مرو که روح در پروازست
1 تو اگر ز کعبه راندی، و گر از بهشت ما را غم بنده پرور تو به دری نهشت ما را
2 چو حدیث راست گویان به همه مذاق تلخیم به سفینه عزیزان نتوانیم نوشت ما را
1 از پی آشوب ما، در زلف دارد شانه را شورش زنجیر در شور آورد دیوانه را
2 حسن بنیاد محبت بر پریشانی نهاد تا نشورد خاک را دهقان نریزد دانه را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به