1 شب مست ز خانقه برونم بردند تا دیر به نعل واژگونم بردند
2 گفتند به سوی دوست از کعبه درای وز راه خرابات درونم بردند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 صافی شوم از کون که در درد صفا نیست بر عرش زنم جوش که در خمکده جا نیست
2 رویم همه چون سایه، که در خدمت خورشید صد گونه سجودست که در خدمت ما نیست
1 در پرده ره ندادند وقت سخن صبا را من نیک می شناسم پیغام آشنا را
2 عیش دیار غربت چون برق در گذار است نتوان به قید کردن ذوق گریزپا را
1 خانه در کوی مغان کردم خراب عاقبت هم طبع گشتم با شراب
2 دهر پیرم کرده اما ذوق عشق گرم تر دارد مزاجم از شباب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **