1 گویند جهانیان دورویند، مگوی گر بد منکوه ور نکویند، مگوی
2 هر چند که بد زیستم و بد مردم نیکان پس مرده بد نگویند، مگوی
1 سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش است بعد از این گویند آتش را که گویا آتش است
2 انتظار جوله ساقی کبابم میکند می به ساغر آب حیوان و به مینا آتش است
1 ببین که در گل و مل جلوه گر برای تو کیست؟ مپوش دیده ز حق طالب رضای تو کیست؟
2 چه ناکسی که ز درد فراق می نالی نمی رسی که در این پرده همنوای تو کیست؟
1 تا دوخت چاره گر جگر چارپاره را از بخیه خنده بر دم تیغ ست چاره را
2 با اضطراب دل ز هر اندیشه فارغم آسایشی ست جنبش این گاهواره را