1 به شوخی زد طرب غم آفریدند مکرر شد عسل سم آفریدند
2 نثار نازی از اندیشه گل کرد دو عالم جان به یک دم آفریدند
3 به زخم اضطراب بسمل ما ز خون رفته مرهم آفریدند
4 شکست عافیت آهنگ گردید به هرجا ساز آدم آفریدند
5 جهان جوش بهار بینیازیست به یک صورت دو گل کم آفریدند
6 به هرجا وحشت ما عرضه دادند شرار و برق بیرم آفریدند
7 گل این بوستان آفت بهار است شکست و رنگ توأم آفریدند
8 به تسکین دل مجروح بسمل پر افشانده مرهم آفریدند
9 به پیری گریه کن کایینه ی صبح برای عرض شبنم آفریدند
10 کریمان خون شوید از خجلت جود که شهرت خاص حاتم آفریدند
11 چون ماه نو خم وضع سجودم ز پیشانی مقدم آفریدند
12 نه مخموری نه مستی چیست بیدل دماغت از چه عالم آفریدند
دیدگاهها **