🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
سلطان ولد

سلطان ولد

سلطان ولد
سلطان ولد

خفتۀ را شنو که در صحرا از سلطان ولد ولدنامه 94

ولدنامه 94 ام از 171 ولدنامه

خفتۀ را شنو که در صحرا

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42

1 خفتۀ را شنو که در صحرا باز بودش دهان بسوی هوا

2 رفت اندر دهان او یک مار خفته از خواب خود نشد بیدار

3 شهسواری ز دور آن را دید چه کند چاره اش بیندیشید

4 گفت اگر آگهش کنم از حال زهرۀ او بدرد اندر حال

5 برنیاید ز دست او کاری اوفتد بیخبر چو دیواری

6 هوش و فهمش رود شود لاشی بل نماند اثر ز هسی وی

7 آن به آید کز او کنم پنهان تا شود مار از او جدا آسان

8 رای آن دید کش بضرب و شکوه بخوراند بسی ز میوۀ کوه

9 بدواند چهار سوی او را هم خوراند ز آب جوی او را

10 تا از آن حالتش بیاید قی مار باقی برون شود ازوی

11 گرز را بر کشید و سویش تاخت خفته را سو بسو بگرز انداخت

12 خفته بیدار گشت گفت ای وای همچو گویم چه میبری از جای

13 زخمها میزنی بپشت و برم گشت پر زخم از تو پا و سرم

14 من چه کردم ترا چه کین است این نی چو تو مؤمنم چه دین است این

15 سخت بیرحمتی چه مردی تو بی گنه خون من بخوردی تو

16 نیک دوری ز شفقت و ایمان هست جانت ولی نداری جان

17 همچو گرگ درنده ای ملعون نکنی فرق از عزیز و ز دون

18 گفت او را سوار هر زه ملا آنچه میگویمت بگیر هلا

19 بخور این میوه ‌ های که را زود هم از آلو و سیب و از امرود

20 میزدش گرزها که پرخور ازین گر بود ترش و گر بود شیرین

21 می نهشتش که آید او بقرار چون خورانید میوۀ بسیار

22 بعد از آن میزدش که زود برو زیر و بالا مثال پیک بدو

23 هیچ نگذاشتش که آساید از چنان بیخودی بخود آید

24 میزدش گرز بی محابا او گاه بر پشت و گاه بر پهلو

25 چونکه بیحد دوید آن طالب شد ز ناگاه قی بر او غالب

26 مار با میوه های خورده از او بدر آمد روانه شد هر سو

27 مار را چون بدید آن غافل جهل از او رفت شد قوی عاقل

28 روی کرد او بدان سوار و بگفت شکر حق را که با تو گشتم جفت

29 ورنه گر تو نمیبدی این مار خواست کردن مرا هلاک و فکار

30 تو خدائی مجب و یا که رسول که بعلیا ببردیم ز سفول

31 پدر و مادرم نکرد این را تو نمودی بمن ره دین را

32 هست دنیای دون برم فانی داد آن هر دو بود حیوانی

33 مار نفس است در درون شما شیخ آن را اگر کند پیدا

34 زهرتان درد از مهابت آن نیست گردید از صلابت آن

35 شرح زشتی نفس اگر بزبان آورد در شما نماند جان

36 سرو پا گم کنید از هیبت عقل و روح از شما کند غیبت

37 نتوانید هیچ راه برید نتوانید سوی چرخ پرید

38 جهت مصلحت کند پنهان شیخ آن را وناورد بزبان

39 تا نگردید کل ز خود نومید تا چو مه پر شوید از آن خورشید

40 نفستان را کشد بحکمت او تا رهید از چنین عظیم عدو

41 نفس ناراست شیخ نور خدا میرد از نور نار ای جویا

42

سلطان ولد از شاعران بزرگ قرن 7 هجری می باشد و سبک شعری ایشان عراقی است.
اثر خفتۀ را شنو که در صحرا ولدنامه 94 ام از 171 ولدنامه سلطان ولد می باشد
شعر قالب : ولدنامه سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر خفتۀ را شنو که در صحرا

شاعر شعر خفتۀ را شنو که در صحرا چه کسی است ؟

شاعر شعر خفتۀ را شنو که در صحرا سلطان ولد می باشد.

شعر خفتۀ را شنو که در صحرا در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر خفتۀ را شنو که در صحرا چیست ؟

قالب شعر خفتۀ را شنو که در صحرا ولدنامه است

سبک شعر خفتۀ را شنو که در صحرا چیست ؟

سبک شعر خفتۀ را شنو که در صحرا سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر خفتۀ را شنو که در صحرا چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
سلطان ولد

خفتۀ را شنو که در صحرا از سلطان ولد ولدنامه 94

ولدنامه 94 ام از 171 ولدنامه
بنر