1 طرهٔ شب را مطرّا کرده اند نور روی روز پیدا کرده اند
2 خوش در میخانه را بگشاده اند ساغری پر می به رندان داده اند
3 در نظر نقش خیالی بسته اند با خیال خویش خوش پیوسته اند
1 ای آب حباب آب دریاب سرچشمهٔ این سراب دریاب
2 جامی و شراب و جسم و جانی این جام پر از شراب دریاب
1 در خرابات فنا ملک بقا داریم ما خوش بقای جاودانی زین فنا داریم ما
2 کشته عشقیم و جان در کار جانان کرده ایم این حیات لایزالی خونبها داریم ما
1 خوش حضوریست بزم ما دریاب هرچه می بایدت بیا دریاب
2 می جام فنا چه می نوشی ذوق خمخانهٔ بقا دریاب