به از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 36

الهامی کرمانشاهی

آثار الهامی کرمانشاهی

الهامی کرمانشاهی

به هامون رسیدند چون ناگهان

1 به هامون رسیدند چون ناگهان ره کوفه ازچشمشان شد نهان

2 زلب تشنگی آن دو تن ره شناس زدست اجل درکشیدند کاس

3 چو آن هردو را نامور مرده دید به چشمش سیه شد جهان سفید

4 به دل کرد اندیشه ی بی شمار چه چاره که بد امرپروردگار

5 رخ ارغوان دو فرزند دید زلب تشنگی زرد چو شنبلید

6 بنالید برداور هور و ماه که ای رهبر هرکه گم کرد راه

7 فرو مانده گان رابه فریاد رس که فریاد رس نیست غیر ازتو کس

8 تو مپسند گردیم یکسر هلاک زبی آبی اندر چنین گرم خاک

9 منه دردلم آرزوی حسین که بینم دگر باره روی حسین

10 فراوان چو آسیب و تیمار دید سبک راند و با کودکان ره برید

11 درآن دشت بی آب و آتش نهاد همی رفت لختی و لختی ستاد

12 که تا اندر آن بی کران شوره زار به چشم آمدش چشمه ی خوشگوار

13 خود و هر دو فرزند خوردند آب به رفتن گرفتند زان پس شتاب

14 به کوفه دراز گرد راه آمدند بد انجا که فرمود شاه آمدند

عکس نوشته
کامنت
comment