مشتی از خاکستر پروانه از اسیر شهرستانی غزل 577

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

مشتی از خاکستر پروانه پیدا کرده اند

1 مشتی از خاکستر پروانه پیدا کرده اند چشم پاک شعله را زان سرمه بینا کرده اند

2 در حریم بزم قرب،آنان که محرم گشته اند جلوه او را نهان از دل تماشا کرده اند

3 بی شکستن چشم امید از گشاد کار نیست هستی ما را طلسم مطلب ما کرده اند

4 گوهر مقصود می خواهی میندیش از خطر موج طوفان را کلید گنج دریا کرده اند

5 ناله بیتابی در آتش سوختن بیطاقتی بلبل و پروانه خود را هرزه رسوا کرده اند

6 بی سرانجامان چو بیمار محبت گشته اند خویش را از درد بیدرمان مداوا کرده اند

عکس نوشته
کامنت
comment