- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کشیدند زان پس دو مرد لعین به دربار سالار نصرت قرین
2 که شد عبد رحمن سلیل عقیل به شمشیر آن نابکاران قتیل
3 به فرمان میر آتش افروختند تن دوزخی را در آن سوختند
4 یکی زشت مرد از نژاد حرام که اش بود زید بن ورقاش نام
5 مرا و چون صف کربلا گشت راست بیفکند عباس را دست راست
6 همین نابکار ستم پیشه را بد آیین و خوی بد اندیشه را
7 به کین روزنابان کشیدند خوار به درگاه مختار فرمانگزار
8 چو بدخواه را چشم سالار دید به خشم آمد و لب به دندان گزید
9 دو رخ بر زمین سود شکرانه را چو دید آن ز دادار بیگانه را
10 بفرمود تا از تنش هردو دست به خنجر فکندند برخاک، پست
11 نگونسار کردند از آن پس به دار زدندش به تن سنگ و پیکان هزار
12 سپس با همان دارش آتش زدند چنین کیفر کرده را بستدند
13 به مینو شد از کار مختار راد روان سپهدار عباس (ع) شاد