-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از رسن زلف تو خلق به جان آمدند بهر رسن بازیش لولیکان آمدند
2 در دل هر لولیی عشق چو استارهای رقص کنان گرد ماه نورفشان آمدند
3 در هوس این سماع از پس بستان عشق سروقدان چون چنار دست زنان آمدند
4 بین که چه ریسیدهایم دست که لیسیدهایم تا که چنین لقمهها سوی دهان آمدند
5 لولیکان قنق در کف گوشه تتق وز تتق آن عروس شاه جهان آمدند
6 شاه که در دولتش هر طرفی شاهدی سینه گشاده به ما بهر امان آمدند
7 شیوه ابرو کند هر نفسی پیش ما گر چه که از تیر غمز سخته کمان آمدند
8 شب رو و عیار باش بر سر هر کوی از آنک زیر لحاف ازل نیک نهان آمدند
9 جانب تبریز در شمس حقم دیدهاند ترک دکان خواندند چونک به کان آمدند