-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جهان را بهر انسان آفریدند در ایشان سر پنهان آفریدند
2 بانسان میتوان دیدن جهان را از آن در چشم انسان آفریدند
3 چو انسان بود روح آفرینش ز روحالله در جان آفریدند
4 بیا جان در ره جانان فشانیم که جانرا بهر جانان آفریدند
5 فرو ناید مگر بر در گه دوست سرم را خوش بسامان آفریدند
6 دلم از درد بیدرمان سرشتند ز دردش باز درمان آفریدند
7 دلم هر لحظهٔ یا حی سرآید جهان را ز آب حیوان آفریدند
8 برای یک گل خودرو هزاران هزاران در هزاران آفریدند
9 چو خوان آراستند از بهر عشاق غذا از حسن خوبان آفریدند
10 نمکدان از دهان شکر ز لبها می و ساغر ز چشمان آفریدند
11 نکویان را دل آسوده دادند دل ما را پریشان آفریدند
12 دل عشاق را از شیشه کردند دل خوبان ز سندان آفریدند
13 دل زهاد را از گل سرشتند گل عشاق از جان آفریدند
14 بپاداش سجود اهل طاعت بهشت و حور و غلمان آفریدند
15 جزای سر کشان از معدل قهر جحیم و دود نیران آفریدند
16 از آن پیوست حسن و عشاق با هم کز آن این و از این آن آفریدند
17 میان فیض و مقصودش ز هستی بسی کوه و بیابان آفریدند