1 هنوزم در دل از غم ریشه ای هست از آن میخانه ها ته شیشه ای هست
2 چنان با سخت جانی خو گرفتم که نشناسم دلی یا تیشه ای هست
3 به مژگان تو گیرایی ببالد گریبان اطاعت پیشه ای هست
4 نمی گردد دل ما خالی از دوست در این میخانه تا ته شیشه ای هست
1 بی غنچه و لاله داغ پیدا بی نقش قدم سراغ پیدا
2 از چشمه طور می خورد آب پیداست ز چشم داغ پیدا
1 رخصت کشتنم بده نرگس کم نگاه را یا مکن آشنای دل گرمی گاه گاه را
2 می کنم اضطراب را پیش تو پاسبان دل تا نبرد ز دیده ام چاشنی نگاه را
1 چه دردسر دهم دیوانگی با سختجانی را غرورش طعن الفت میزند شیرین و لیلی را
2 لباس عاریت را اختیار از دیگران باشد ز منصبهای گوناگون چه حاصل اهل دنیی را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به