1 یک دل آسوده در این باغ نیست لالهای نبود که او را داغ نیست
2 قتل تیهو بس که کار طغرل است صلصل و دراج صید زاغ نیست
1 فرصت عهد جهان از صبح هستی یک دم است رنگ و بوی باغ امکان همچو مهر شبنم است
2 برگ گل در باغ از باد خزان تاراج شد در بر بلبل نگر اکنون لباس ماتم است!
1 اگر اینست با خوبان عالم آشناییها توان کردن چو نی فریاد از دست جداییها
2 نآمد زورق من در کنار ساحل وصلش به بحر عشق هر چندی که کردم ناخداییها!
1 ندارد میل الفت وضع آزادیپسند ما بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما
2 صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل به غیر از ناله کی خیزد دگر درد از سپند ما؟!