1 یک دل آسوده در این باغ نیست لالهای نبود که او را داغ نیست
2 قتل تیهو بس که کار طغرل است صلصل و دراج صید زاغ نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 میکنم جان در غم او کندن جانم عبث در وفایش عهد کردم عهد و پیمانم عبث!
2 نالهام بشنید و تأثیری به گوش او نکرد از فراقش گریه و فریاد و افغانم عبث!
1 ز عارض برقع افکندی کشودی روی زیبا را ز برق رخ زدی آتش بساط خرمن ما را
2 سفید از انتظار مقدمت شد چشم امیدم خوشا روزی که همچون نور بر چشمم نهی پا را!
1 زلف مشکین تا به دور ماه رویش هاله زد شور طوفان از نوایم در نیستان ناله زد
2 زاهد از بهر خدا سوز درون ما مپرس کز حدیث آتش عشقش لبم تبخاله زد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به