🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

هست از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) ترجیع 10

ترجیع 10 ام از 6329 ترجیعات

هست کسی کو چو من اشکار نیست

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63

1 هست کسی کو چو من اشکار نیست هست کسی کو تلف یار نیست؟

2 هست سری کو چو سرم مست نیست؟ هست دلی کو چو دلم زار نیست؟

3 مختلف آمد همه کار جهان لیک همه جز که یکی کار نیست

4 غرقهٔ دل دان و طلب کار دل آنک گله کرد که دلدار نیست

5 گرد جهان جستم اغیار من گشت یقینم که کس اغیار نیست

6 مشتریان جمله یکی مشتریست جز که یکی رستهٔ بازار نیست

7 ماهیت گلشن آنکس که دید کشف شد او را که یکی خار نیست

8 خنب ز یخ بود و درو کردم آب شد همه آب و زخم آثار نیست

9 جمله جهان لایتجزی بدست چنگ جهان را جز یک تار نیست

10 وسوسهٔ این عدد و این خلاف جز که فریبنده و غرار نیست

11 هست درین گفت تناقض ولیک از طرف دیده و دیدار نیست

12 نقطه دل بی‌عدد و گردش است گفت زبان جز تک پرگار نیست

13 طاقت و بی‌طاقتی آمد یکی پیش مرا طاقت گفتار نیست

14 مست شدی سر بنه اینجا، مرو زانکه گلست و ره هموار نیست

15 مست دگر از تو بدزدد کمر جز تو مپندار که طرار نیست

16 چونک ز مطلوب رسیدست برات گشت نهان از نظر تو صفات

17 بار دگر یوسف خوبان رسید سلسلهٔ صد چو زلیخا کشید

18 جامه درد ماه ازین دستگاه نعره زند چرخ که هل من مزید

19 جملهٔ دنیا نمکستان شدست تا که یکی گردد پاک و پلید

20 بار دگر عقل قلمها شکست بار دگر عشق گریبان درید

21 کرد زلیخا که نکردت کس بنده خداوندهٔ خود را خرید

22 مست شدی بوسه همی بایدت بوسه بران لب ده، کان می‌چشید

23 سخت خوشی، چشم بدت دور باد ای خنک آن چشم که روی تو دید

24 دیدن روی تو بسی نادرست ای خنک آن، گوش که نامت شنید

25 شعشعهٔ جام تو عالم گرفت ولولهٔ صبح قیامت دمید

26 عقل نیابند به دارو، دگر عقل ازین حیرت شد ناپدید

27 باز نیاید، بدود تا هدف تیر چو از قوس مجاهد جهید

28 هدهد جان چون بجهد از قفس می‌پرد از عشق به عرش مجید

29 تیغ و کفن می‌برد و می‌رود روح سوی قیصر و قصرمشید

30 رسته ز اندیشه که دل می‌فشرد جسته ز هر خار که پا می‌خلید

31 چرخ ازو چرخ زد و گفت ماه منک لنا کل غد الف عید

32 شد گه ترجیع و دلم می‌جهد دلبر من داد سخن می‌دهد

33 این بخورد جام دگر آرمش بارد و هشیار بنگذارمش

34 از عدمش من بخریدم به زر بی می و بی‌مایده کی دارمش؟

35 شیره و شیرین بدهم رایگان لیک چو انگور نیفشارمش

36 همچو سر خویش همی پوشمش همچو سر خویش همی خارمش

37 روح منست و فرج روح من دشمن و بیگانه نینگارمش

38 چون زنم او را؟! که ز مهر و ز عشق گفتن گستاخ نمی‌یارمش

39 گر برمد کبکبهٔ چار طبع من عوض و نایب هر چارمش

40 من به سفر یار و قلاووزمش من به سحر ساقی و خمارمش

41 تا چه کند لکلکهٔ زر و سیم که تو بگویی که: « گرفتارمش »

42 او چو ز گفتار ببندد دهن از جهت ترجمه گفتارمش

43 ور دل او گرم شود از ملال مروحه و باد سبکسارمش

44 ور بسوی غیب نظر خواهد او آینهٔ دیدهٔ دیدارمش

45 ور به زمین آید چون بوتراب جمله زمین لاله و گل کارمش

46 ور بسوی روضهٔ جانها رود یاسمن و سبزه و گلزارمش

47 نوبت ترجیع شد ای جان من موج زن ای بحر درافشان من

48 شد سحر ای ساقی ما نوش، نوش ای ز رخت در دل ما جوش، جوش

49 بادهٔ حمرای تو همچون پلنگ گرگ غم اندر کف او موش، موش

50 چونک برآید به قصور دماغ افتد از بام نگون هوش، هوش

51 چونک کشد گوش خرد سوی خود گوید از درد خرد: « گوش، گوش »

52 گوش او: خیز، به جان سجده کن در قدم این قمر می فروش

53 گفت: کی آمد که ندیدم منش گفت که: تو خفته بودی دوش دوش

54 عاشق آید بر معشوقه مست که نبرد بوی از آن شوش شوش

55 عشق سوی غیب زند نعرها بر حس حیوان نزند آن، خروش

56 شهر پر از بانگ خر و گاو شد بر سر که باشد بانگ وحوش

57 ترک سوارست برین یک قدح ساغر دیگر جهة قوش، قوش

58 چونک شدی پر ز می لایزال هیچ نبینی قدحی بوش، بوش

59 جمله جمادات سلامت کنند راز بگویند چو خویش، و چو توش

60 روح چو ز مهر کنارت گرفت روح شود پیش تو جمله نقوش

61 نوبت آن شد که زنم چرخ من عشق عزل گوید بی روی پوش

62 همچو گل سرخ سواری کند جمله ریاحین پی او چون جیوش

63 نقل بیار و می و پیشم نشین ای رخ تو شمع و میت آتشین

جلال الدین محمد مولوی(مولانا) از شاعران بزرگ قرن 7 هجری می باشد و سبک شعری ایشان عراقی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر هست کسی کو چو من اشکار نیست ترجیع 10 ام از 6329 ترجیعات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد
شعر ترکیب بند قالب : ترجیع سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر هست کسی کو چو من اشکار نیست

شاعر شعر هست کسی کو چو من اشکار نیست چه کسی است ؟

شاعر شعر هست کسی کو چو من اشکار نیست جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر هست کسی کو چو من اشکار نیست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر هست کسی کو چو من اشکار نیست چیست ؟

قالب شعر هست کسی کو چو من اشکار نیست ترجیع است

سبک شعر هست کسی کو چو من اشکار نیست چیست ؟

سبک شعر هست کسی کو چو من اشکار نیست سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر هست کسی کو چو من اشکار نیست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

هست از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) ترجیع 10

ترجیع 10 ام از 6329 ترجیعات
بنر