1 کس نیست کزو بسوی تو راهی نیست بی مستی او سنگ و گل و کاهی نیست
2 یک ذرّه ز ذرات جهان نتوان یافت کاندر او ز مهر تو ماهی نیست
1 ز قدرت سرو بستان آفریدند ز رویت ماه تابان آفریدند
2 ز حسن روی تو تابی عیان شد از آن خورشید رخشان آفریدند
1 ار رخت پنهان بنور خویشتن روت مخفی در ظهور خویشتن
2 با دو عالم بی دو عالم دایماً عشق بازی در ظهور خویشتن
1 صفا و روشنی کاندرون خانه ماست ز عکس چهره آندلبر یگانه ماست
2 خرد که بیخبر از کاینات افتاده است خراب جرعه از باده شبانه ماست