-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچت خطر از دیده گریان نرسیده چون شمع سرشکت بگریبان نرسیده
2 از بسکه جهانی سر پابوس تو دارند نوبت بسر زلف پریشان نرسیده
3 تا آتش شوقی نبود خوش نتوان زیست بی شعله سر شمع بسامان نرسیده
4 از کوتهی خلعت آسایش گیتی است گر زانکه مرا پای بدامان نرسیده
5 تا عشق بود کم نشود تیرگی بخت شب پیشتر از شمع بپایان نرسیده
6 دل را خبری نیست که در دیده چه شورست دیوانه بهنگامه طفلان نرسیده
7 از طالع دون بود کلیم آنچه کشیدی هنگام ستمکاری دوران نرسیده