نفسی نیست تمنای تو بیرون از فضولی بغدادی غزل 256

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم

1 نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم تو ز من بی خبری کی ز تو من بی خبرم

2 گر چه دوری ز نظر نیست ز هجرم گله هر کجا می نگرم باز تویی در نظرم

3 فلک از آتش رخسار تو دورم افکند چون نسوزد غم این هجر بسان شررم

4 اثر درد توام هست ز من تا اثریست مرد این درد نیم کاش نماندی اثرم

5 غرضم بود فنا در ره عشقت صد شکر که بسر منزل مقصود رساند این سفرم

6 غم دل خوردم و از سینه برونش کردم چه توان کرد خطر داشت ز سوز جگرم

7 فارغ از من مگذر بر سر من نه قدمی که براه تو من از خاک ره افتاده ترم

8 در خیالم همه آنست که میرم بوفات بجفایم بکش ار هست خیال دگرم

9 آتش هجر فضولی جگرم را می سوخت که برو آب نمی ریخت دمی چشم ترم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر