منادیست در آن کو که از نظیری نیشابوری غزل 407

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

منادیست در آن کو که خون زنده سبیل

1 منادیست در آن کو که خون زنده سبیل به عشق نیست زیان قاتل است اجر قتیل

2 نگاه بر ره مردان غیب دوخته ایم هنوز دیده به گردی نکرده ایم کحیل

3 رسوم فقر و توکل درازدستی نیست نشسته ایم که خرما در اوفتد ز نخیل

4 به اضطراب، پدید آمدیم و نیست شدیم که در نهاد کرم بود، غایت تعجیل

5 جمال و جاه موافق به هم نساخته اند قبای سرو قصیر است و قد سرو طویل

6 شقاوت ازلی را، علاج نتوان کرد به مهد، جبهه بدخو سیه کنند از نیل

7 به بر و بحر زمین، فرصت اقامت نیست به چار حد جهان می زنند طبل رحیل

8 دمی سه چار، شبستان عمر روشن دار که روغنت به چراغ است و نور در قندیل

9 خوشی باغ و گلستان طلب، نه مزرع و ده وظیفه گر نشود وجه می خداست کفیل

10 قدح کش و به چمن صنع حق تماشا کن بسست سرو به تکبیر و مرغ در تهلیل

11 به جان مپیچ «نظیری » اگر جنان خواهی که بوی باغ و چمن نشنود دماغ بخیل

عکس نوشته
کامنت
comment