1 مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود ورنه در کنج عدم آسودگی بسیار بود
2 زندگیجز نقد وحشت درگره چیزی نداشت کاروان رنگ و بو را رفتنی در بار بود
3 غنچهای پیدا نشد بوی گلی صورت نبست هر چه دیدم زین چمن یا ناله یا منقار بود
4 دست همت کرد از بیجرأتیها کوتهی ورنه چون گل کسوت ما یک گریبانوار بود
5 سوختن هم مفت عشرتهاست امّا چون شرار کوکب کمفرصت ما یک نگه سیار بود
6 غفلت سعی طلب بیرون نرفت از طینتم خواب پایی داشتم چشمم اگر بیدار بود
7 عافیت در مشرب من بارگنجایش نداشت بس که جامم چون شرر از سوختن سرشار بود
8 این دبستان چشم قربانیست کز بیمطلبی نقش لوحش بیسواد و خامهها بیکار بود
9 قصرگردون را ز پستی رفعت یک پایه نیست گردن منصور را حرف بلندش دار بود
10 مصدر تعظیم شد هرکس ز بدخویی گذشت نردبان اوج عزت وضع ناهموار بود
11 دل بهحسرت خونشد و محرمنوایی برنخاست نالهٔ فرهاد ما بیرون این کهسار بود
12 شوخی نظاره بر آیینهٔ ما شد نفس چشم بر هم بسته بیدل خلوت دیدار بود